خاک سرخ

سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند !.

گروه کتابخانه ی احادیث شیعه

 ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ♥♥♥.

....…. اللهم عجل لولیک الفرج به حق محمد و آل محمد....….

♥♥♥ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ

سهم امام نقی تبعید و شکنجه و او نهایت ایستادگی و مقاومت حتی گنبد و گلدسته هایش

بعد آن انفجار ننگین به او اقتدا کردند. آوار شدند ولی ایستاده

و امروز دوباره بنا تا مقاومت را معنا کنند حتی گنبد و گلدسته هایش...

[ جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 17:47 ] [ ♥zohre♥ ] [ ]

 

شب ارزو هاست از همه ی دوستای گلـــم میخوام برام دعا کنن امسال برام

 

سال سرنوشت سازیه

 

به امید ظهوووووووووووووره اقامووووووووون

[ پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 23:37 ] [ ♥zohre♥ ] [ ]

 

♥♥♥

 

تـنـهـا وسـیـلـه ای کـه نـخـش هـم شـفـاعـت اسـت/

 

چـــادر نـــمـــاز مـــادر اربـــاب هــای ماست...((یـا زهــرا سلام الله عـلـیـهـا))

 

♥شهادت حضرت زهرا رو خدمت دوستان خودم تسلیت میگم.....♥

 

♥♥♥

 

[ یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:, ] [ 19:50 ] [ ♥zohre♥ ] [ ]

axeshohada.gif
 
 
 
 
خدا به دادمان رسد وگــــــــــــــــــــــــــــــــــــرنه وای به حالمان
[ چهار شنبه 16 بهمن 1392برچسب:, ] [ 19:13 ] [ ♥zohre♥ ] [ ]

 

♥♥♥♥

 

گفتند شهید گمنامه ، پلاک هم نداشت ، اصلا هیچ نشونه ای

 

نداشت ؛ امیدوار بودم روی زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه …

 

نوشته بود : “اگر برای خداست ، بگذار گمنام بمانم”

 

♥♥♥♥

[ دو شنبه 7 بهمن 1392برچسب:, ] [ 19:28 ] [ ♥zohre♥ ] [ ]

یا حسیــــــــــــــــــن

 

♥♥♥♥

 

من می خواهم در آینده شهید بشوم …

 

معلم پرید وسط حرف علی و گفت : ببین علی جان

 

موضوع انشا این بود که در آینده می خواهین

 

چکاره بشین ، باید در مورد یه شغل یا کار توضیح می دادی

 

!!! مثلا پدر خودت چه کاره است ؟

 

آقا اجازه … شهید …

 

♥♥♥♥

 

 

[ دو شنبه 7 بهمن 1392برچسب:, ] [ 19:23 ] [ ♥zohre♥ ] [ ]

حس ارامـــــــــــــش

 

♥◘◘◘♥

تا حالا با دیدن عکس یک شهید احساس ارامش بهتون دس داده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

من اوایل به این چیزا اعتقاد نداشتم ولی وقتی از طرف انجمن اسلامی استان

 

قم به شهید پژوهی رفتم یه حس خاصی داشتم قابل توصیف نیست

 

منزل شهید محمدصادق خوشنویس بود من تاحالا درمورد ایشون چیزی نشنیده

 

بودم ولی وقتی به منزلشون رفتم تازه فهمیدم کجای این دنیام

 

یهو تهی شدم فقط یه ســــــــــــــــــــوال از خودم پرسیدم.من کیم؟

 

من تاحالا واسه کشورم چکار کردم؟شهید محمد صادق برای رفتن به جبهه

 

یه چوب توی کفشش گذاشت تا قدش بلندتر بشه و بتونه بره در راه خدا

 

جهاد کنه ولی متاسفانه خیلی از ما دخترا کفشای پاشنه بلند می پوشیمو

 

میریم بیرون واسه چی؟واسه جلب توجه؟واسه خودنمایی؟واسه کی اخه؟

 

اره همه ی این تفکراتم با دیدن یک عکس شهید بود.ساده از طرف

 

همه چی نگذریم...

 

♥◘◘◘♥

 

[ سه شنبه 1 بهمن 1392برچسب:, ] [ 20:42 ] [ ♥zohre♥ ] [ ]

شهید بهروز غلامی

 

 

 

وصيت نامه شهيد بهروز غلامی

 

بهترين دعا دعاي كميل است اين دعا خيلي برايم تحسين انگيز و دل نشين است.

 

سپاه بازوي ولايت فقيه است و تداوم دهنده انقلاب

 

اسلامي در جهان است. با شكست صدام جنگ تمام

 

 

نمي شود بلكه جنگ تا بعد از شكست عراق ادامه

 

دارد پس ما بايد خود را براي نابودي اسرائيل آماده كنيم.

[ سه شنبه 1 بهمن 1392برچسب:, ] [ 20:14 ] [ ♥zohre♥ ] [ ]

داستانـــــــــــــــــ◘◘◘ــــــــــــــــک

داســـــــــــــــــــــــتانــــــــــك :

روزی حضرت علی علیه‌السلام با امام حسین علیه‌السلام به طواف خانه‌ی خدا رفته بودند صدای

ناله‌ای را شنیدند که فردی در درگاه خدا از گـــــــــــناهان گذشته‌ی خود در حال توبه کردن بود.

حضرت علی علیه‌السلام جوانی زیبا و خوش انــــــــــــــــدام با لباسهای گرانبها را مشاهده کرد.

از او پرسید ناله و سوز و گدازت برای چیست؟ گفــــــــــت: نافرمانی و نفرین پدرم اساس زندگیم

را از هم گسست و سلامتی را از من ربود. جـــــــــــــــــــوان ادامه داد : پدر پیرم خیلی مهربان

بود ولی من به کـــــــــــــــــــــارهای زشت و بیهوده مــــــــــــــی‌گذشت و هر چه او مرا نصیحت

مـــــــــــــی‌نمود نمی‌پذیرفتم و گاهی او را آزار و اذیت مـــــــــــــــــــــــــی‌کردم و دشنام می‌دادم.

روزی من به سراغ صندوق رفتم تا پولــــــــــــــــــــــــی که پدرم دارد بردارم، او جلوگیری کرد،

من دستش را فشردم و او را بر زمین انداخـــــــــــــــــــــتم، خواست از جا برخیزد ولی از شدت

کوفتگی و درد یا رای حرکت نداشت. او گفت: من به خانه‌ی خدا می‌روم و تو را نفرین می‌کنم.

پدرم چند روز روزه گرفت و نمازها خواند پس از آن به خانه‌ی خدا سفر کرد، من مشاهده کردم

پدرم پرده‌ی کعبه را گرفته است و با آهی سـوزان مرا نفرین کرد. به خدا قسم هنوز نفرینش

تمام نشده بود که بیچاره شدم و تندرستی از من ســلب شد. در این موقع پیراهن خود را

بالا زد دیدم یک طرف بدنش خشــک شده و حســــــــــی و حــــــــــــــــرکتی ندارد.

بعد از این پیشامد پشیمان شدم و نزد او رفتـــــــه و عذرخواهی کردم. اما او نپذیرفت.

سه سال از او پوزش می‌طلبیدم اما او رد مـــی‌کرد. سال ســــــــــــوم ایام حج که فرا رسید.

گفتم پدر جان برو همانجایی که مرا نفــــــــــــرین کردی دعا کن. شاید خدا بر برکت دعای تو

سلامتی را بر من بازگرداند. قبول کرد وقتی بر وادی اراک رسـیدیم شب تاریکی بود ناگاه

مرغی از کنار جاده پرواز کرد و بر اثر بال و تیـرزدن او شتر پدرم رمــید. و او بر زمین

افتاد پدرم میان دو سنگ قرار گرفت و فوت کرد او را همانجا دفن کردم و من هنوز گرفتار نفرین اویم.

امیرالمؤمــــــــــــــــنین دعایی از پیامبر به او تعـــلیم داد که بیچــــــــــــارگی، اندوه،

درد و مرض فقر و تنگـــــــــــدستی از او بـــــرطرف شد و گناهانش آمــــــــرزیده می‌شود.

این دعا همان دعای مشلول معروف اســــت که محدت قمی در مفاتیح الجــــــــــــنان آورده است

                        مهج الدعوات و منهج العبادات، صفحه:151

[ شنبه 14 دی 1392برچسب:, ] [ 14:9 ] [ ♥zohre♥ ] [ ]

مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــادر

 

مادر!

 

تو بر مزار شهید عزیز خویش

 

یک کاسه آب یخ

 

یک دسته گل بیار

 

زیرا که من هنوز در این خوابگاه خویش

 

لب تشنه حیاتم

 

دل تشنه وطن . . .

[ سه شنبه 10 دی 1392برچسب:, ] [ 20:58 ] [ ♥zohre♥ ] [ ]

همسفـــــــــــــــــــــــــــــر عشق

 

 

♥♥♥

 

پای درد و دل هر مادر شهیدی که نشستم ...

 

دست هر مادر شهیدی را که بوسیدم ...

 

اشک هر مادر شهیدی را که شاهد شدم ...

 

همشون فقط یه چیز ازمون میخواستند :

 

به دوستانتان بگویید :

 

جگر گوشه من رفت تا غیرت را برای پسران ثابت کند و

 

تا کسی چادر از سر دخترای مردم نکشد ... !!!

 

♥♥♥

[ سه شنبه 10 دی 1392برچسب:, ] [ 20:53 ] [ ♥zohre♥ ] [ ]

وصیت نـــــــــــــ♥ــــــــامه

 

 

 

 

« خواهران ما در حالى كه چادر خود را محكم برگرفته‏اند و خود را هم چون

 

فاطمه و زینب حفظ می ‏كنند... هدف‏دار در جامعه حاضرشده‏اند.»

 

(شهید رجایی)

 

 

«مادرم... من با حجاب و عزت نفس و فداكارى شما رشد پیدا كردم.»

 

(شهید غلامرضا عسگری)

 

 

«خواهر مسلمان: حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد.

 

برادرمسلمان: بى‏اعتنایى شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهدشد.»

 

(شهید على اصغر پور فرح آبادى)    

 

 

«به پهلوى شكسته فاطمه زهرا(س) قسمتان می دهم

 

كه، حجاب را حجاب ‏را، حجاب را، رعایت كنید.».

 

(شهید حمید رستمى)   

 

[ پنج شنبه 5 دی 1392برچسب:, ] [ 17:17 ] [ ♥zohre♥ ] [ ]

آسمــــــــ ♥ــــــــــــانی ها

♥♥♥

ندیدم آینه ای چون لباس خاکی ها

 

همان قبیله که بودند غرق پاکی ها

 

به عشق زنده شدن عند ربهم بودن

 

شده ست حاصل آنها زسینه چاکی ها

 

دلیل غربتشان اهل خاک بودن ماست

 

نه بی مزار شدنها نه بی پلاکی ها

 

به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند

 

زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها

♥♥♥

 

[ یک شنبه 1 دی 1392برچسب:, ] [ 15:49 ] [ ♥zohre♥ ] [ ]

لبیک یا حسین

 

 

 

حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود.افسوس که به جای افکارش،

 

 

زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند.

 

 

 

 

 

♥سلااااااااااااااااااااااااااام به دوستای خیلی خیلی گلم.♥

♥به وبلاگه شهدای من یا به عبــــــــــــــــــــــــــــــــــارت دیگه

♥وبلاگه ادمای با صفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا خوش اومدید♥

♥شهـــــــــــدا♥ از اونجایی که خیلی به گردنه ما جوونا حق دارن♥

♥هر کاری هم براشـــــــــــــــــــــــــــــون انجام بدیم  بازم کمه♥.

♥اون مردایی که به معنــــــــــــــــــــــــــــــــای واقعی مرد بودن♥

♥مردایی که رفتن ولی الانم که خـــــــــیلی از اون موقع گذشته♥

♥یادشون زندس.یاده اون جمله ی قشنـــــــــــگ افتادم که میگه♥

♥شهــــــــــــــدا♥ زنــــــــــــده اند الله اکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــبر.♥

♥اره واقعا زنده ان.اون شهیــــــــدی که کارنامه ی فرزندشو امضا♥

♥میکنه یه مشت محکم تو دهنـــــــــــــــه اونایی هستش که منکر♥

♥این جمله ان.دلم میخواد برام نظر بذارید تا وبلاگم بهترین باشه♥

♥یه یا حسین(ع) بگو و نظرتو بذار♥

♥ ممنون مدیر وبلاگ♥

[ پنج شنبه 28 آذر 1398برچسب:, ] [ 19:0 ] [ ♥zohre♥ ] [ ]

پیـــــــــــــ♥ــــــــکر های بی جان

 

 

دفاع مقدس ، جنگ هشت ساله ، والپیپر های دفاع مقدس ، آرشیو موضوعی دفاع مقدس ، دانلود والپیپر های دفاع مقدس

 

♥♥♥

شهدا شراب حضور یارراسرکشیدند ولاجرم در پی نوشیدن این شراب باید ترک سر کرد آری این

 

پیکرها بی جان گواه این ادعا است روحشان در ملکوت وجسمشان در خاک ماند هر چیز وکسی

 

به سوی هم سنخ خود باز می گردد و (انالله وانا الیه راجعون)باز گواه این ادعا است آنها

 

از سنخ نور بودنند وبه منشاء نور باز گشتند مرغان

 

خوش الحان ملکوت بودنند که به منزل جاودانی

 

خودعروج کردنند آیا پرنده ای دید ه ای که قفس را باخود بردارد وببرد

♥♥♥

[ دو شنبه 25 آذر 1392برچسب:, ] [ 15:54 ] [ ♥zohre♥ ] [ ]

زمـــــــــــ♥ــــــــــــزم شهادت

hema1t.jpg

 

♥♥♥

 

شراب شوق وصول راجز به داغ جگران نمی دهند وعطش

 

عشق شهادت را جز به آنانی که پای دربیابان خشک بلاگذاشته اند نمی دهند و

 

لاجرم دراین بین صفا ومروه فقط شهید است که چشمه سار زمزم شهادت را به وی وی می نوشانند

 

♥♥♥

 

[ دو شنبه 25 آذر 1392برچسب:, ] [ 15:0 ] [ ♥zohre♥ ] [ ]

شهدای گمنــــــــــــــــــــام

 

خيلي گشته بوديم،نه پلاكي نه كارتي،چيزي همراهش نبود. لباس فرم سپاه تنش بود

.چيزي شبيه دكمه پيراهن در جيبش نظرم را جلب كرد. خوب كه دقت كردم،

ديدم يك نگين عقيق است كه انگار جمله اي رويش حك شده. خاك و گل ها را پاك كردم.

ديگر نيازي نبود دنبال پلاكش بگرديم. روي عقيق نوشته بود:« به ياد شهداي گمنام»

♥♥♥

[ شنبه 23 آذر 1392برچسب:, ] [ 18:52 ] [ ♥zohre♥ ] [ ]

آرمیــــــــــــــــــــــــــتا و مادرش

 

چشم پاک دختری از جمله‌ای تر مانده است

 

""" چشم‌های پاکش اما خیره بر در مانده است

 

روی دیوار اتاق کوچک تنهایی‌اش """

 

عکس بابایش کنار شعر مادر مانده است . . .

 

یاد و خاطره شهیدان گرامی باد

 

 

[ چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:, ] [ 21:0 ] [ ♥zohre♥ ] [ ]

دیدگانم دشت مفتون شماست

 

ای شهیدان ، عشق مدیون شماست

 

/ هرچه ما داریم از خون شماست

 

ای شقایق ها و ای آلاله ها /

 

دیدگانم دشت مفتون شماست . . .

[ چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:, ] [ 20:43 ] [ ♥zohre♥ ] [ ]

قـــــــــــــــــــــــــول

اس ام اس شهدای دفاع مقدس

 

به مادر قول داده بود بـــــــــــــــــر می گردد …

 

چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد لبخند تلخی زد و گفت :

 

بچه م سرش می رفــــــــــــــــت ولی قولش نمی رفت …

 

[ چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:, ] [ 20:34 ] [ ♥zohre♥ ] [ ]

 

کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را می دهیم

 

بدانیم از گذرگاه خون کدام شهیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد است که با آرامش به خانه

 

می رسیم !

[ چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:, ] [ 20:27 ] [ ♥zohre♥ ] [ ]

قلب بخشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنده ی مادر

 

مادر پول و طلاهاشو داد و از در ستاد پشتیبانی

 

جنگ خارج شد مسوول مربوطه فریاد زد : مادر رسیدتون !!!

 

مادر خندید و گفت : من برای دادن دوتا پسرم هم رسید نگرفتم …

[ چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:, ] [ 20:21 ] [ ♥zohre♥ ] [ ]

داستــــــــــــــــــــــــــان کوتاه در مورد شهــــــــــــــــــــــــــــدا

 

 

 «بچه! اين چه وضعشه؟ صبح مي‌ري هنرستان

 

، بعد مي‌ري معلوم نيست كجا كار مي‌كني،

 

شب‏ها هم كه اين حاج ابوالقاسم مقدس رو ول نمي‌كني توي مسجد.

 

تلف مي‌شي پسر جون!

 

مگه من مادرت نيستم؟ پس چرا حرفم رو گوش نمي‌كني؟»

 

مثل هميشه رفت جلو و پيشاني مادرش را بوسيد:

 

«جونِ عزيز اگه مي‌دونستم از ته

 

دل اين حرف رو مي‌زني، نه هنرستان مي‌رفتم، نه سركار، نه مسجد خاتم.

 

ولي من مي‌دونم فقط از سر دل‏سوزي اين حرف‌ها رو مي‌زني.»

 

از وقتي امير شهيد شد، ديگر كسي پيشاني مادرش را نبوسيد.

 

 

 

 فرمانده داشت با شور و حرارت صحبت مي‌كرد. وظايف را تقسيم مي‌كرد و

 

گروه‌ها يكي يكي توجيه مي‌شدند. يك دفعه يادش آمد بايد خبري را به قرارگاه برساند.

 

سرش را چرخاند؛ پسر بچه‌اي بسيجي را توي جمع ديد. گفت:

 

«تو پاشو با اون موتور سريع برو عقب اين پيغام رو بده.»

 

پسر بچه بلند شد. خواست بگويد موتورسواري بلد نيستم، ولي فرمانده آنقدر با

 

 

ابهت گفته بود كه نتوانست. دويد سمت موتور، موتور را توي دست گرفت

 

 

و شروع كرد به دويدن. صداي خنده‏ي همه‏ي رزمنده‌ها بلند شد.

 

 

 

 

پدرش اجازه نمي‌داد برود. يك روز آمد و گفت:

 

«پدر جان! مي‌خواهيم با چند تا از بچه‌ها

 

برويم ديدن يك مجروح جنگي.» پدرش خيلي خوشحال شد

 

. سيصد تومان هم داد تا چيزي بخرند و ببرند.

 

چند روزي از او خبري نبود... تا اين‌كه زنگ زد و گفت من جبهه‌ام. پدرش گفت:

 

«مگر نگفتي مي‌روي به يك مجروح سر بزني؟» گفت:

 

«چرا؛ ولي آن مجروح آمده بود جبهه.»

 

پدرش فقط پشت تلفن گريه كرد

 

[ چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:, ] [ 20:10 ] [ ♥zohre♥ ] [ ]

انتظـــــــــــــــــــــــــــــــــــار

 

 

 

انتظار را باید از مادر شهید گمنام پرسید

 

 

ما چه میدانیم دلتنگی غروب جمعه را ؟

[ چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:, ] [ 19:13 ] [ ♥zohre♥ ] [ ]

برایم فاتحه بخــــــــــــــــــــــــــــوان

 

 

ای شهــــــــــــــــــــــــــــــدا برای ما فاتحه ای بخوانید که شما زنده اید و ما مرده ...

[ چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:, ] [ 19:7 ] [ ♥zohre♥ ] [ ]

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد